من تو را می بینم
بودنت را در هر لحظه و هر کجا حس می کنم
خواه در برم باشی یا در ورای چشمان نمناکم
چشیدم لذت انتظار را در ثانیه ثانیه تنهاییم
درپناه سایه ساری که با من بود لیک او را نمی یافتم
من از خیال تو نقشی بر دل
از نقش دل به سایه ات واز سایه ات به
تو رسیدم
ان زمان که در خیال من بودی وتورا نمیدیدم در نور پنهان بودی
وانگاه که نقشت را بر دلم حک کردم خود باور کردی بودنت را
پس به دنیای من سایه افکندی تا که همراهم باشی
اکنون هر جا که باشی...
سایه ات بر من
نقشت بر دل
و خیالت در ذهن و جان من است
سلام،خیلی عالی بود من لذت بردم بازم بنویس برات ارزوی موفقیت می کنم خوش باشی و همیشه نوشته های خوشکل بنویسی