به نام خداوندمهربان
خداوندخوبیها و مهربانیها
خدای عشق
خدای تنهائیهای من و تو
خالقی که نمیخوابد تا تو بخوابی و تن خسته ات را بر دوش میکشد تا بار سنگین گناهانت را بر شانه هایت حس نکنی .
.لیک مگرمیتوان سنگینی اینهمه گناه راحس نکرد؟!
معبود من
ما حیا نمی کنیم از گناه کردن و تو حیا می کنی از بخشیدن تنها توئی که خسته نمی شوی از شنیدن و تنها توئی که خسته نمی شوی از دیدن.
آنگاه که چشم ا زخطاهایم فرو می بندی گو یا در خوابی و مرا نمی بینی
و آنگاه که دستان لرزانم را می بینی در شب تار باشد یا در روز روشن بی درنگ دستت را به سویم دراز می کنی بی آنکه برای یک بار حتی یک لحظه با خود بگوئی این همان تنهای
ر وسیاه منست.
هرگز…….هرگز چنین نخواهی گفت ، هرگز چنین نخواهی کرد.
این بار هم من مانده ام
خسته از بار گناه
و چشمانم به دستان همیشه مهربان منتظرت...
سلام..امیدوارم خدا ما رو به بهشت ببره.
از وبلاگت خوشم اومد
فقط بگم دمت گرم ....
دلت دریا
یا علی
سلام دل نوشته هات رو خوندم .تحسینت میکنم!
دوس دارم بدونم اقا پسرتون چند سالشه.
التماس دعا دارم.
فک کنم
اسم وبلاگم رو اشتباه زدم.
خوب امیدوارم خودت یادت باشه.
صداقت درونت رو میشه از زیبایی جملاتت حس کرد ... از لطفتت ممنونم دوست من