یه روز دلم واسه روزای بچگی پر می کشید
یه روز دلم هوای درخت پیر حیاط خونه قدیمیمون و کرده بود
یه روز رویای بازی کودکانه زیر سایه درخت پیر سرمستم میکرد و منو باخود به روزگار ی شیرین می برد
یه روزی دلم هوای ابری میخواست
یه روزم دلم بارون و میخواست
تا با بوی خاک نمزده نفسم تازه بشه
یه روزی دلم آسمو نو پر ستاره میخواست
یه روز دلم یه گوشه واسه شکستن بغضم رو میخواست
یه روز از خدا دلم سبزشدن
یه روز اما پاییزو خزون و برگ ریزون و میخواست
یه روزم دلم میخواست که دیوونه باشم
اما ...
دیگه نه
دیگه نه کودکی
نه بازیهای کودکانه
نه آسمون پر ابرو نه بارون
نه خاطرات بچگی
نه حتی یک ستاره
نه دیگه سبزی وخزون
نه حتی عالم دیوونگی
نه دیگه جایی واسه خالی کردن و شکستن بغض
هیچکدوم دل بهانه گیرمو آروم نمیکنه
آخه دلم امشب خیلی بی قراره
شاید فقط تو رو می خواد
تو رو تنهای تنها
تو رو بدون هرکس
تورو به دور از هر دغدغه
توروواسه خودت
تورو واسه تنهاییام
تورو واسه تموم دلتنگیام
تورو با تموم خوبیات
توروباتوم مهربونیات
تورو واسه خودم
تورو برای همیشه
آخ که هیچ وقت مثل امروز احساس تنهایی
احساس توروخواستن
واحساس در تو غرق شدن رو نکردم
امشب دل تنگم تورو بهونه کرده
مهربونم تنهام نذار...
سلام
تنهات نمی ذاره هیچ وقت تنهات نمی ذاره
همیشه و همه جا همراهت
فقط کافی صداش کنی
کافی یه قدم بری طرفش
پس همین حال صداش کن
همین حالا یه قدم بردار
مثل همیشه عالی بود
کلی دلم واست تنگیده....
سلام مهربون وقتی دوستای خوبی مثل شما دارم هیچ وقت تنها نیستم
سلام نازمهر جون خیلی زیبا بود یه جوری شدم وقتی خوندمش نمی دونم چرا یه حس عجیبی پیدا کردم خیلی قشنگ بود بازم میگم قربانت
یا حق
سلام انشالله حس خوبی بوده باشه
یا حق
دله دیگه چیکارش میشه کرد ... مدام یه چیزی رو بهونه میکنه .
حداقل ای کاش بعد از رسیدن به آرزوش آروم میشد
ناز مهر جون خیلی خیلی خوشگل نوشتی به ما هم سر بزن خوشحال میشم بای...