سفر پدر ایلیا

یه روز وقتی زمین خالی بود وسرد
سرد ویخبندان
عصر یخبندان معنوی
اومد و با خودش تن سرد و یخ زده زمین وجون دوباره بخشید
اومد تامعجزه عشقو به همه نشون بده
اومد و با خودش گرما روآورد
اومد تا تکیه گاه باشه واسه اونایی که تنهاو ره گم کرده بودن
اونایی که مشعل هدایت و تو کوره راه زندگی گم کرده بودن
توی اون خونه پر عشق وصفا  خونه خدا
پاش و رو زمین که نه روی چشم تموم زمینی ها گذاشت
اومد تا تسکین همه دردا ودردمندا باشه
اومد که آروم کنه دلهای پر از شور و هراس
هیچ کسی بی نصیب از عشق نباشه
هیچ جا شب گرسنه سر به روی بالین نذاره
آخه اون مظهر عدل بود وانصاف
زمینی نبود
مهمونی بود ازآسمون
شاید واسه همین بود که زمین هم عاجز از تحمل اینهمه خوبی بود
عاجز در برابر تموم خوبیها اونهم یک جا
آره اون  زمینی نبود
از جنس آدما نبود
مهمونی بود که زمین لایقش نبود
توی اون خونه اومد
توی یکی از همون خونه هام پر کشید و رفت...


نظرات 1 + ارسال نظر
انسیه سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:00 ب.ظ http://sokoot-hayahoo.blogsky.com


علی یارت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد